عزیزکم

امروز 14 مرداد ماه ، یک روز قبل از تولدم

امروز رفتم دکتر ، بابا امروز بی حوصله شده منم همین طور نمی دونم چرا اما هیچی جور در نمی یاد دوست داشتم تو رو همین الان داشتم اینهمه سوال اطرافیان کلافم می کنه کاش بدونن من بیشتر از همه بی قرار تو ام مادر
3 آبان 1391

تولد مامان

سلام عزیزم دخترمی یا پسرم؟! امروز تولده مامانه ، دلش می خواست امروز تو هم توی دلش بودی و حست میکرد، حیف که خدا نخواست در عوض امیدواره سال دیگه توی بغلش باشی،‌ عجیب امیدوار شده ، در عین حال آرومه آرومم امروز تو که نبودی ، بابا هم نبود ، اصلا انگار هیشکی نبود ،‌از اون تولدا بود که چشمم منتظر موند ،‌ چه دلم ..... وقتی بابا و تو نباشین و تولدم رو ....... دیگه مهم نیست کی باشه و چیکار کنه همین که من بدون شما ها باشم ، یه دنیا ادم هم نمی تونه از تنهایی درم بیاره ،‌ احساس تنهایی میکنم حس بی ارزش بودن ، حس ناتوان بودن ،‌ حس آشنای غصه ،‌ حس کم بودن ، کم بودن و کم بودن چیزی نمی تونم بگم ، هر چی میگم نمی تو...
3 آبان 1391

دل تنگ

سلام مادر جون ، حسم می گه این بار هم نمی شه   اگه نشه یه مدت دست بر میدارم ، میخوام یه کم آرامش بگیرم، بس که دلتنگ اومدنت بودم بدنم پر از استرس شده   دعام کنم عزیزکم
3 آبان 1391

امید به خدا

سلام مامان جان دارم سعی می کنم خودم رو متقاعد کنم که هر وقت خدا بخواد می یای، امیدوارم خدا زود بخواد به خیر و صلاح بخواد مامان جونی دنبال یه کادو هستم واسه بابایی بخرم ، آخه دو هفته دیگه سالگرد عروسیه کاش تو هم بودی که جشنمون کامل بشه عزیزکم   دردونه من از خدا بخواه که زودتر بیای می دونی که دلم برات هلاکه
3 آبان 1391

گلم خوشگلم

سلام گلم ،‌خوشگلم   تا دو روز تاخیر می افته همش میگم ، نکنه این بار واقعا اومدی مقاومت می کنم که امیدوار نشم اما یه توهم شیرین ، دلم رو شاد می کنه فکر اینکه ، بی بی بزارم و ببینم که هستی بعد ... بعد، باور نکنم و برم آزمایش و ببینم هستی ................ بعد .... بعد ، دوربینم رو روشن کنم و موقع دادن این خبر به بابائی، ازش فیلم بگیرم بعد .... بعد، محکم بغلم کنه و بگه که از اومدنت خوشحاله بعد .... بعد، اشک بریزم و سر سجاده نماز، شکر گزار خدای مهربون باشم .................................................................................   مقاومت می کنم که فکر و خیال اضافه نکنم اماااااااااااا نمی شـــــ...
3 آبان 1391

اگر خدا نظر کند....

سلام عزیزم ، عشقم   دیروز سرگردون بودم که دعا کردن برای داشتن تو درسته یا نه   شب خواب دیدم، تو مدینه ام ، روی همون کوهای سنگی که چند بار دیگه هم خوابش رو دیدم،   بهم یه اتاق رو نشون دادن و گفتن روز جمعه برو توی اون اتاق،   اتاقی هست که امام رضا اخرین جمعه که تو مدینه بود، اونجا دعای مجیر خوند   برو اونجا و دعای مجیر بخون   منم تو خواب از خدا خواستم کمکم کنه که بتونم دعای مجیر رو بخونم همون روز جمعه   بیدار که شدم تقویم رو نگاه کردم   جمعه تولد آقا امام رضاست ....................................... ...
3 آبان 1391

یه ماه دیگه انتظار

سلام عزیزکم   حال این روزهای مامان رو می بینی؟ اینهمه خسته و ....   نا امیدتر از اونم که حتی بتونم فکر کنم ، اشکم مدام تو چشامه و دلمه همش تو آشوب و تلاطم   اگه نیای؟ اگه خدا تو رو واسه من نخواد   حتی دیگه به بابایی اصرار نمی کنم بره آزمایش ، نمی خواد بره زور که نیست   اما ................ اما کاش می رفت ، حداقل خیالم راحت بود که هر دو سالم هستیم ....   نمی دونم اینهمه ناراحتی منو واقعا درک نمی کنه؟؟؟؟؟ یا حس نمی کنه؟؟؟؟   کاش می رفت و خبر سلامتیش رو داشتم ، فکر کردن به همه این چیزا کلافم کرده گلم   این روزها عجیب هوای دلم بارونیه، منتظر بهونه ام تا ببارم   منتظ...
3 آبان 1391

تو داری با یه مامان صحبت می کنی خخخخخخخخخ

  سلام خجلممممممممممممم   عزیزه دله مامان ، از دیروز روحیم خیلی عالیه خدا رو شکررررررررررررررر حس میکنم این بار دیگه موفق می شم ، دیشب رفتم کلی ویتامین گرفتم هم برای خودم هم برای بابائی از دیشب هم شروع کردیم به خوردن ، با کلی خوراکی واسه خوردن می خوام هیچ کدوم از لحظه ها رو از دست ندم ، با تمام وجود این بار تو رو طلب میکنم ، با همه وجودم می دونم تا اخر این ماه می یای تو دلم عزیزکم یه دنیا دوست دارم و لحظه لحظه ها رو می شمرم برای داشتنت قربون دست و پای کوچولت عزیزم خودت هم از خدا بخواه ، عزیزه کوچولوی من قد یه دنیا دوستت داریم
3 آبان 1391

امیدی که ....

  امید زیادی بسته بودم به آنکه این بار حتما خواهی آمد   تمام تلاشم را کردم ، با تمام وجود تلاش کردم اما ..... همراهیم نکرد   حالا کاملا از آمدنت نا امیدم ، می دانم که این بار هم نیستی ، کاش کمی نگران بود ، کاش کمی ....   کاش نگران بودی، عزیزکم، کاش تو هم با تمام وجود او را می خواستی، یا برای داشتنش تلاش می کردی...   کاش کمی به خودت هم زحمت می دادی   نگرانی می دانم ، شرایط دشوار است می دانم ، راه هموار نیست میدانم به خدا می دانم اما....   حالا که تا این اندازه برای تو بی اهمیت است من هم دیگر اصراری ندارم   اما از غصه هایم نرنج ، دلم هوایی شده باز از دیروز دلم کودکم را میخوا...
3 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزکم می باشد