عزیزکم

امیدی که ....

1391/8/3 9:37
نویسنده : نجمه
230 بازدید
اشتراک گذاری

 

امید زیادی بسته بودم به آنکه این بار حتما خواهی آمد

 

تمام تلاشم را کردم ، با تمام وجود تلاش کردم اما ..... همراهیم نکرد

 

حالا کاملا از آمدنت نا امیدم ، می دانم که این بار هم نیستی ، کاش کمی نگران بود ، کاش کمی ....

 

کاش نگران بودی، عزیزکم، کاش تو هم با تمام وجود او را می خواستی، یا برای داشتنش تلاش می کردی...

 

کاش کمی به خودت هم زحمت می دادی

 

نگرانی می دانم ، شرایط دشوار است می دانم ، راه هموار نیست میدانم به خدا می دانم اما....

 

حالا که تا این اندازه برای تو بی اهمیت است من هم دیگر اصراری ندارم

 

اما از غصه هایم نرنج ، دلم هوایی شده باز از دیروز دلم کودکم را میخواد

 

اما چشم می پوشم ، تا خدا نخواهد ، تا تو نخواهی

 

سعی میکنم ..... چشم می پوشم

 

خدا کمک کن تا این خواسته از دلم برود که باورم شده ، عزیزم به آمدنٍ عزیزم ..... مشتاق نیست

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان مری
23 مهر 91 9:36
شوهرمنم زیاد مشتاق نی نی نیست
الهام
25 مهر 91 11:18
فکر کنم منظورت شوهرت باشه.آره؟ درسته که نمیدونم دلیل شوهرت برای کارش چیه ولی شوهر منم اوایل همینطور بود.و من خیلی نگران میشدم که چرا از انجام اینکار طفره میره.شاید بچه دوس نداشت،شاید از هزینه ها میترسید،شاید از مسئولیتش میترسید........واقعا نمیدونستم ولی بالاخره کار از کار گذشت و الان باردارم..........تو هم به خدا توکل کن و صبر داشته باشه...حتما میشه خدایــــــــــا سرنوشت مرا خیر بنویس،تقدیری مبارک،تا هرچه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
مادر خانومی بهداد
29 مهر 91 9:27
سلام خانومی. آرام باش و از با هم بودنتون و رابطتون لذت ببرید .نگذارید که استرس داشته باشید هر چی استرستون بیشتر باشه شانس اومدنش کمتره. زمان میخواد تا جواب بده. به خدا توکل کنید و به خودتون و روحیه تون برسید. ما هم تمام این دوران رو گذروندیم حتی سخت تر از شما. موفق باشد.<
مادر خانومی بهداد
3 آبان 91 9:40
سلام خانومی. آرام باش و از با هم بودنتون و رابطتون لذت ببرید .نگذارید که استرس داشته باشید هر چی استرستون بیشتر باشه شانس اومدنش کمتره. زمان میخواد تا جواب بده. به خدا توکل کنید و به خودتون و روحیه تون برسید. ما هم تمام این دوران رو گذروندیم حتی سخت تر از شما. موفق باشد
الهام
3 آبان 91 9:42
فکر کنم منظورت شوهرت باشه.آره؟ درسته که نمیدونم دلیل شوهرت برای کارش چیه ولی شوهر منم اوایل همینطور بود.و من خیلی نگران میشدم که چرا از انجام اینکار طفره میره.شاید بچه دوس نداشت،شاید از هزینه ها میترسید،شاید از مسئولیتش میترسید........واقعا نمیدونستم ولی بالاخره کار از کار گذشت و الان باردارم..........تو هم به خدا توکل کن و صبر داشته باشه...حتما میشه خدایــــــــــا سرنوشت مرا خیر بنویس،تقدیری مبارک،تا هرچه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
مامان مری
3 آبان 91 9:44
شوهرمنم زیاد مشتاق نی نی نیست
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزکم می باشد