تابستان خود را چگونه گذراندیم
تابستونی که گذشت اینقد درگیری مختلف پیش اومد که اصلا نفهمیدیم چطوری گذراندیم. یه کم مونده به تابستون اثاث کشی به خونه جدید داشتیم که تو همین بحبوحه بابا علیرضا درد شدید تو شکمش احساس کرد و بعد از چند روز بستری شدن مشخص شد مشکل از صفراست.
منم از فرصت تعطیلات استفاده کردم و همه رو به زحمت انداختم و با کمک خاله ها و دایی ها و عمه ها و عموها و مامانی ها و بابایی ها (ار هر کدام دو فروند) سریع اثاث کشی کردم.
یه سرم بیمارستان بود ، یکی خونه مامانی تا بتونم به موقع به شیر دادنت برسم، یکی خونه قبلی برای رفع و رجوع کارها و تحویلش، یکی خونه جدید برای چیدمان سریع تا وقتی می یای خونه و عیادت کننده برات می یاد خونه شکل ظاهریش رو پیدا کرده باشه. خلاصه که حسابی درگیر بودیم و محمدم می دونم که حسابی اذی ت شدی طفلکم.
ولی خدا رو شکر همه چی به خیر گذشت و اون مشکل اساسی که پیش اومد با این برنامه ها همه فراموش شد وگرنه نمیدونستم اخر ماجرا چه خواهد شد!
بعد از پیگیری ها مشخص شد که بابا باید بعد از یک ماه که التهاب کیسه صفرا کمتر شد سریع باید عمل بشه و کیسه رو خارج کنه. همین هم نمی ذاشت تصمیم بگیریم برای تولدت که می شه برگزار کرد یا نه.
خلاصه ماجرا شد عمل بابا تو 12 شهریور و درگیری ها تا همین امروز که خدا رو شکر بخیه ها کشیده شد و حال عمومی خوبی داره.
راستی از اول شهریور هفته ای یکبار تو کارگاههای مادر کودک موسسه پیله ابریشم شرکت می کنیم که هم برای روحیم خیلی خوب بوده و هم باعث شد روابط اجتماعی پسرکم خیلی بهتر بشه. میشه این تغییرات رو به وضوح حس کرد.
هرچند یه جلسه رو نشد برم و هنوزم هم شما با خوندن شعرا توی کلاس مشکل داری و گریه می کنی. اما با این حال خیلی بهتر از جلسه اول بوده و این برام رضایت بخشه.
راستی امروز برای اولین بار موهات رو حسابی کوتاه کردیم کچلللللللللللللللللللل شدی پسرکممممممم زشت و بانمک . ولی به نقل از دکتر گزینه بهتری برای رشد موهات وجود نداشت.
این بود ماجراهای ما تو این تابستون و اولین سالگرد تولدت.
ان شااله هر سال ماجراهای زیبا و خاطره انگیز و خیر پیش رو داشته باشی عزیزکم