نوروز
یادته آخرای سال 90 ؟!
غرق سردرگمی بودم ، هستی یا نه ؟
حتی یک روز مونده به آخر سال هم آزمایش دادم اما....
اون موقع فکر می کردم حتما نوروز سال بعد یا تو بغلم هستی یا تو دلم ........
چه مناسبت ها که چشم داشتم تا بتونم یه هدیه خوب ، خبر پدر شدن رو به بابا بدم
سالگرد عقد ...
تولدم ....
سالگرد عروسی ...
تولد بابا ...
سپندارمزد ...
..... عید ......................
اما هیج کدوم نشد عزیزکم ، خدا برامون نخواست ، صلاح دونست که تو رو برامون نفرسته
حالا هر چی به عید نزدیکتر می شیم، بیشتر دلم می گیره،
یه چیزه عجیب تو دلم موج می زنه
خوشحالم از بابت خاله های منتظری که مامان شدن
خوشحالم بابت خاله های منتظر دیگه ای که می دونم حتما خدا پاداش صبرشون رو میده
خوشحالم بابت دوستای خوبی که به برکت تو عزیزکم، خدا بهم هدیه داده
دعا میکنم .............
سال جدید سال حضور تو باشه ...
و حضور همه دختر خاله ها و پسرخاله ها کوچولو و سالم برای خاله های جدید
کاش همینقدر که منتظر اومدن تو بودم ، منتظر ظهور مولا بودم
کاش قدرت درک حضور ...... کاش ......
به برکت تو عزیزکم ، معنای انتظار رو خوب درک کردم ،
با تمام وجود حسش کردم و باهاش زندگی کردم
یک سال گذشت ،
یک سالی که برام پر بود از امید و ناامیدی،
مرز باریکی دارن، در عین ناامیدی کوچکترین روزنه می شه امید تازه
یک سال گذشت ،
یک سالی که پر از اشک بود و حسرت
از اون زمون که حس کردم با تمام وجود دوستت دارم
یک سال گذشت ،
یک سالی که تک تک روزها و لحظه هاشو شمردم ،
اوله هر ماه شمردم تا رسید به آخر ماه
ناامید شدم و شکستم
و باز از اول امید گرفتم
یک سال گذشت ،
از همون لحظه ای که لحظه سال تحویل چشمامو بستم و تو رو تصور کردم
تصور کردم که هستی و لایق شدم برای مادر شدن
عزیزکم ، خوشحالم که خدا به لیاقت نگاه نمی کنه ، رحمتش بی پایانه و محبتش ......
عزیزم
امسال میخواهمت عشقم ، تا مژده پدر شدن را به عشقم هدیه کنم ،
تو و پدرت بالاترین داشته های زندگی من هستید، منتظر داشتنت هستم عزیزکم
پیشاپیش عید همه مبارررررررررررررررررررک