عزیزکم

در کنارم زندگی آغاز کن ...

عاقبت در یک شب از شب های دور   کودک من پا به دنیا می نهد   آن زمان بر من خدای مهربان   نام شور انگیز مادر می نهد   بینمش روزی که طفلم همچو گل   در میان بسترش خوابیده است   بوی او چون عطر پیک یاس ها   در مشام جان من پیچیده است   پیکرش را می فشارم در برم   گویمش چشمان خود را باز کن   همچو عشق پاک من جاوید باش   در کنارم زندگی آغاز کن... ...
6 آبان 1391

امروز 14 مرداد ماه ، یک روز قبل از تولدم

امروز رفتم دکتر ، بابا امروز بی حوصله شده منم همین طور نمی دونم چرا اما هیچی جور در نمی یاد دوست داشتم تو رو همین الان داشتم اینهمه سوال اطرافیان کلافم می کنه کاش بدونن من بیشتر از همه بی قرار تو ام مادر
3 آبان 1391

تولد مامان

سلام عزیزم دخترمی یا پسرم؟! امروز تولده مامانه ، دلش می خواست امروز تو هم توی دلش بودی و حست میکرد، حیف که خدا نخواست در عوض امیدواره سال دیگه توی بغلش باشی،‌ عجیب امیدوار شده ، در عین حال آرومه آرومم امروز تو که نبودی ، بابا هم نبود ، اصلا انگار هیشکی نبود ،‌از اون تولدا بود که چشمم منتظر موند ،‌ چه دلم ..... وقتی بابا و تو نباشین و تولدم رو ....... دیگه مهم نیست کی باشه و چیکار کنه همین که من بدون شما ها باشم ، یه دنیا ادم هم نمی تونه از تنهایی درم بیاره ،‌ احساس تنهایی میکنم حس بی ارزش بودن ، حس ناتوان بودن ،‌ حس آشنای غصه ،‌ حس کم بودن ، کم بودن و کم بودن چیزی نمی تونم بگم ، هر چی میگم نمی تو...
3 آبان 1391

دل تنگ

سلام مادر جون ، حسم می گه این بار هم نمی شه   اگه نشه یه مدت دست بر میدارم ، میخوام یه کم آرامش بگیرم، بس که دلتنگ اومدنت بودم بدنم پر از استرس شده   دعام کنم عزیزکم
3 آبان 1391

امید به خدا

سلام مامان جان دارم سعی می کنم خودم رو متقاعد کنم که هر وقت خدا بخواد می یای، امیدوارم خدا زود بخواد به خیر و صلاح بخواد مامان جونی دنبال یه کادو هستم واسه بابایی بخرم ، آخه دو هفته دیگه سالگرد عروسیه کاش تو هم بودی که جشنمون کامل بشه عزیزکم   دردونه من از خدا بخواه که زودتر بیای می دونی که دلم برات هلاکه
3 آبان 1391

گلم خوشگلم

سلام گلم ،‌خوشگلم   تا دو روز تاخیر می افته همش میگم ، نکنه این بار واقعا اومدی مقاومت می کنم که امیدوار نشم اما یه توهم شیرین ، دلم رو شاد می کنه فکر اینکه ، بی بی بزارم و ببینم که هستی بعد ... بعد، باور نکنم و برم آزمایش و ببینم هستی ................ بعد .... بعد ، دوربینم رو روشن کنم و موقع دادن این خبر به بابائی، ازش فیلم بگیرم بعد .... بعد، محکم بغلم کنه و بگه که از اومدنت خوشحاله بعد .... بعد، اشک بریزم و سر سجاده نماز، شکر گزار خدای مهربون باشم .................................................................................   مقاومت می کنم که فکر و خیال اضافه نکنم اماااااااااااا نمی شـــــ...
3 آبان 1391

اگر خدا نظر کند....

سلام عزیزم ، عشقم   دیروز سرگردون بودم که دعا کردن برای داشتن تو درسته یا نه   شب خواب دیدم، تو مدینه ام ، روی همون کوهای سنگی که چند بار دیگه هم خوابش رو دیدم،   بهم یه اتاق رو نشون دادن و گفتن روز جمعه برو توی اون اتاق،   اتاقی هست که امام رضا اخرین جمعه که تو مدینه بود، اونجا دعای مجیر خوند   برو اونجا و دعای مجیر بخون   منم تو خواب از خدا خواستم کمکم کنه که بتونم دعای مجیر رو بخونم همون روز جمعه   بیدار که شدم تقویم رو نگاه کردم   جمعه تولد آقا امام رضاست ....................................... ...
3 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزکم می باشد